اصول بدیهی نظریه انتخاب

  • ما فقط رفتار خودمان را می توانیم کنترل کنیم ، در عمل هیچ کس نمی تواند ما را مجبور کند به کاری که نمی خواهیم انجام دهیم مگر آن که ما را به شدت تنبیه یا تهدید نماید وقتی هم کاری را زیر فشار تنبیه انجام دهیم به ندرت آن را خوب انجام می دهیم . در اینجا ما در مورد آزادی شخصی خود تجدید نظر می کنیم حال در برابر این کار با فشار ما چقدر حاضریم از آزادی شخصی خود صرف نظر کنیم . ما برای آن که  کنترل زندگی خودمان را در اختیار داشته باشیم باید ببینیم آزادی برای ما چقدر اهمیت دارد .
  • ما فقط به دیگران اطلاعات می دهیم و از دیگران اطلاعات می گیریم . حق انتخاب ما در این است که با این اطلاعات چگونه برخورد کنیم . معلم می تواند به دانش آموز اطلاعات دهد و به او برای استفاده ازاین اطلاعات کمک کند ولی نمی تواند این کار را به جای دانش آموز انجام دهد.
  • مشکلات روانشناختی دراز مدت ، مشکلات رابطه ای هستند و مشکلات رابطه ای تا حدودی علت مشکلات دیگری چون درد ، خستگی ، ضعف و برخی بیماری های مزمن (بیماری های دستگاه خود ایمنی) هستند .

باید تمام ابعاد زندگی مان را بررسی کنیم ببینیم چرا بدبختی را انتخاب کرده ایم و با رابطه ومواجه شدن با آن مساله آن را حل کنیم که چرا آن طور که می خواهیم پیش نمی رود.

مشکل رابطه ای همیشه جزیی از زندگی ماست . نیاز نیست خیلی به گذشته بازگردیم مشکل رابطه ای همیشه به یکی از رابطه های حال حاضر بر می گردد با این وصف که همیشه باید ملاحظه ی خواسته های دیگران را نیز بکنیم . بر این اساس می توان به کمک دایره تفاهم آزادی مان را دوباره تعریف کنیم .

  • وقایع دردناک گذشته اگر چه با شخصیتی که امروز داریم رابطه دارد اما زنده کردن دوباره آن ، کمک چندانی به کاری که امروز باید انجام دهیم نمی کند البته قسمت های خوب آن خوب است و تا وقتی تکرار گذشته را انتخاب نکنیم محکوم به تکرارش نیستیم . زیرا ما زندانی گذشته نیستیم .
  • ما تحت فرمان ۵ نیاز ژنتیکی هستیم : نیاز به زنده ماندن ، نیاز به عشق و تعلق خاطر ، نیاز به قدرت ، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح . این نیاز ها باید ارضا شوند اگر چه می توان آن را به تاخیر انداخت ولی نمی توان منکر شد .نه کسی می تواند آن را برای ما ارضا کند و نه ما می توانیم این نیازهای دیگران را ارضا کنیم . ما فقط می توانیم نیازهای خود را ارضا کنیم و به دیگران هم کمک کنیم .
  • ما از تولد تا مرگ فقط می توانیم رفتار کنیم. تمام رفتارها کلی هستند و ۴ مولفه جدانشدنی دارند ؛ عمل ، فکر، احساس و فیزیولوژی.

رفتارهای کلی معمولا با افعال ، آن هم به صورت مصدر یا اسم مصدر بیان شده  بجای آن که بگوییم من دچار افسردگی هستم ، یا من افسرده شده ام ، بگوییم من افسردگی را انتخاب کرده ام یا خود را افسرده کرده ام . بیشتر عامل درونی دارد تا بیرونی . و چون انتخاب کرده ام پس می توانم انتخاب نکنم .

  • رفتارهای کلی انتخابی هستند اما ما فقط روی مولفه های عملی و فکری آن ها کنترل مستقیم داریم ، با این حال می توانیم از طریق انتخاب نحوه عمل و تفکرمان، احساسات و فیزیولوژی مان را نیز به صورت غیر مستقیم کنترل کنیم . اگر جه تغییر دادن اعمال و افکارمان کار آسانی نیست ولی این تنها کاری است که می توانیم بکنیم و اگر به اعمال و افکار رضایت بخش تری برسیم ، مقدار زیادی آزادی شخصی پیدا خواهیم کرد .

 

  • و بالاخره قانون طلایی و بدیهی : ما فقط می توانیم زندگی خودمان را کنترل کنیم .